Sunday, November 26, 2006

هشتادمين سال خاموشي "درويش خان"



دوم آذرماه‌ ـ هشتادمين سال‌روز درگذشت درويش خان است. "غلامحسين درويش" فرزند بشير در سال 1251 در زيدشت طالقان به‌دنيا آمد. پدرش در كودكي او را درويش و خودش بعد‌ها شاگرد‌هايش را با لفظ تركيبي "يا پير جان" صدا مي‌زد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، آن طور كه گفته مي‌شود، وي در كودكي نزد پدر و بعدها در شعبه موزيك دارالفنون به فراگرفتن موسيقي پرداخت. از جواني استعداد غريبي در موسيقي داشت و علاوه ‌بر تحصيل موسيقي كلاسيك غربي در شعبه موزيك "دارالفنون"، به شاگردي استادان تار و سه تار زمان خود، ميراز حسين‌قلي و ميرزا عبدالله، تار و سه‌تار را هم فرا گرفت.
درباره‌اش مي‌گويند، مدتي در دربار ناصر‌الدين شاه و سپس در دربار شعاع‌السلطنه (فارس) به‌نوازندگي پرداخت، آشنايي با عارف قزويني تاثير فراواني بر او گذاشت و اين باعث شد كه فاصله‌اش از دربار بيشتر شود و به ‌نواختن براي مردم عادي بپردازد كه اين خشم درباريان را در پي‌داشت تا آنجايي كه يك‌بار شعاع‌السلطنه پسر مظفرالدين‌شاه دستور داد انگشتانش را قطع كنند كه چرا "مطرب دربار همايوني" براي مردم عادي تار مي‌زند؟ كه با وساطت كمال السلطنه (پدر ابوالحسن صبا) از اين كار صرف‌ نظر شد. او در آن سال‌ها به حلقه صفويان ظهيرالدوله پيوست و سرپرست اركستر و كنسرت‌هاي ظهيرالدوله (انجمن اخوت) شد كه همواره عوايد بليت فروشي‌اش خرج فقرا مي‌شد.
درويش خان نخستين صفحات موسيقي ايران را هم در سفر‌هاي لندن و تفليس با آواز طاهرزاده و سيداحمد خان صفحاتي ضبط و به ايران آورد.
از شاگردان او مي‌توان به حسينقلي غفاري (تار)، شكري (نوزنده معروف ابوا)، علي محمد صفايي (سه تار) و قوام السلطان اشاره كرد.
غلامحسين‌خان درويش‌خان در شامگاه دوم برج آذر در تصادف درشكه‌اش با اتومبيل سلطنتي - نخستين اتومبيل در شهر تهران- در خيابان مشيرالدوله امروزي درگذشت و در آرامگاه ظهيرالدوله آرام گرفت.

نگاهي به زندگي «درويش‌خان» بزرگ مرد موسيقي ايران

روزنامه ناهـيد پس از سه روز نوشت: چـهـارشـنبه 2 آذر 1305 در نـتـيجه تصادف اتومـبـيل با درشكه‌اي كه «درويش خان»سواره بوده در خيابان اميريه،فـقـيد مغـفور پـرت شده بود و آناً نـفس قـطع مي‌شود.

به گزارش خبرنگار فارس،«درويش خان» هنرمندي است كه خدمات وي به موسيقي هنري ايران بر اهل فن پوشيده نيست.او از چند منظر حركت‌هاي نو و بديعي را در چرخه موسيقي ايراني باعث گرديد و جريان قدرتمندي را در حوزه‌هاي نوازندگي، آهنگسازي و آموزش رديف موسيقي ايراني پايه گذاري كرد. چنانكه شاگردان ممتاز وي سال‌هاي سال سكاندار حركت نوين موسيقي ايراني بودند و هنوز هم ردپايي از آن جريان در موسيقي امروز ديده مي‌شود.«غـلامحسين درويش» معـروف به «درويش‌خان» از سويي نوآورنده فرم هـاي جديد در موسيقي ايران است و از ديگـر سو به عـنوان رئيس اولين اركـسترهاي عـمومي معـرفي شده است.افـزون بر اينهـا بـيـشتر تصانـيـف سياسي و اجـتماعي ملك الشعـراي بهـار و عـارف قـزويني به دست او در آن ايام آهـنگـسازي و اجـرا شده است.بي شك درويش خان دست پـرورده جريانات و تحـولات مشروطه‌خواهـي در عـرصه هـنر موسيقي ايران زمين است. اين ويژگي‌هـا به هـمراه فـهـم و درك عـمـيـق او از موسيقي و سنـت‌هاي اجرايي قـدما، او را در فهـرست موسيقي دانان صاحب سبك قـرار داده است.خصيصه اصلي هـنري «درويش» پاسخگـويي به نيازهـاي زمانه و در عـين توجه به اصالتهاي موسيقي ايراني و شيوه‌هاي اجرايي گـذشتگـان بود.به هـمين خاطر استاد«غلامحسين درويش»در تاريخ معـاصر موسيقي ايران مقام و جايگـاه ويژه‌اي دارد.«درويش خان»در سال1251 در تهران متولد شد.پـدرش«حاجي بـشير»اهـل طالقان و مادرش از تركـمانان تـكه بود.دوران كودكـي را در خانواده دولتـشاهـي گـذراند و در هـمين خانه مادر خود را از دست داد. پـدرش كه كـمي با موسيقي آشنا بود و سه تار مي‌نواخـت«غـلامحسين»را در ده سالگـي به شعـبه موسيقي مدرسه نظام وابسته به دارالفـنون كه بـتازگـي به سرپـرستي«موسيو لومر فرانسوي»ايجاد شده بود،سپـرد. «غـلامحسين»در آنجا خط موسيقي و نواختـن شيـپـور و طبل كوچك را فـرا گـرفت.«حاجي بـشـير»هـنگـام صـدا زدن فـرزندش هـميشه از لـفـظ«درويش»استـفاده مي‌كرد و هـمين نام بعـدهـا به عـنوان نام خانوادگي«غـلامحسين»برگـزيده شد و او به «درويش خان»يا «غـلامحسين خان درويش» معـروف شد.پس از مدرسه،ابـتـدا نـزد«داود كليمي تارزن»رفت تا مشق تار كـند.پس از مدت كـمي از استاد خود گـوي سـبقـت را ربود و به مرتـبه عـالي نوازندگـي دست يافـت.اما حضور در جلسات درس استاد بي‌بديل تار آن زمان،يعـني«آقا ميرزا حسيـنـقـلي»او را به دنياي ديگـري كشاند. هـمچـنين آشنايي با برادر بزرگـتر«آقا ميرزا حسينقلي»به اسم«ميرزا عـبدالله»نوازنده تار و سه تار به كار او غـناي بـيـشتري بخـشـيد.بي گـمان پس از اين دو استاد نامي موسيقي ايراني بايد از«درويش خان» به‌عـنوان بزرگـترين نوازنده تار و سه تار و موسيقي ايراني ياد كرد.«درويش»چـندي در دسته موسيقي«عـزيزالسلطان»و سپس در دسته موسيقي«كامران ميرزا نايب السلطنه»نوازندگي طبل را بر عـهـده داشت. كار«درويش»در آن سن و سال نوجواني چـنان مورد استـقـبال«ناصرالدين شاه»قـرار گرفـته بود كه او را«تارچـي»خطاب مي‌كرد. مهـارت«درويش»در نوازندگي موجب شد تا او پس از مرگ «ناصرالدين شاه»(1313 قـمري) به دستگـاه شعـاع السلطنه پسر مظفرالدين شاه والي فارس دعـوت شد و در تمامي سفرهـاي شاهـزاده هـمراه او بود.در سفر اول به شيراز به اصرار شعـاع السلطنه، با دخـتر«مستـشار نظام»كه در فارس اقامت داشت،ازدواج كرد.حاصل اين پـيوند دو دخـتر بود، كه اولي در سن 16 سالگي ديده از جهـان فـروبست و دخـتر دوم با نام«فـخـر»تـنهـا فرزند«درويش»شد.به زودي ميان «درويش» و «شعـاع السلطنه»به هـم خورد. چـرا كه از سويي درويش از اينكه هـمواره در پـناه دستگـاه شعـاع السلطنه باشد ناراحت بود و طبع آزاده اش رهايي از اين بـند را آرزو داشت و از ديگـر سو شعـاع السلطنه برآشفـت كه چـرا نوازنده خاص او در مجالس اشخاص ديگـر، حضور يافته است.در اين اوضاع و احوال بود كه به هـنگـام بازگـشت«شعـاع السلطنه» به فارس، از رفـتن با او سرباز زد.پـيامد اين سرپـيچي تهـديد و تعـقـيب او به دست شاهـزاده و ماموران«غلاظ و شدادش»بود.حتي دستور داشتـند انگـشتان دست«درويش»را بـبـرند. «درويش»اما با كمك يكي از دوستانـش رهايي يافت.او پس از اين ماجرا استـقـلال خود را در برگـزاري جلسات درس و مشق نوازندگـي براي عـلاقـمندان موسيقي يافت و با اشـتياق زيادي اين راه را ادامه داد.منـش و تـفكـر«درويش»موجب شد تا به سلك اخوان صفايي درآيد و به«ظهـيرالدوله»تـنهـا مركز صوفي گري موسيقي پـرور آن زمان سرسپـرد. «درويش»با تـشكـيل اركستر موسيقي«انجمن اخوت» و اجراي كـنــســرت هاي عـمومي كه سرپـرستي آنها را خود به عـهـده داشت در جـهـت هـر چه مردمي تر كردن موسيقي ايران و كمك و ياري به مستـمندان و بلاديدگـان گـام برداشت.كـنسرت براي جمع آوري اعـانه به نـفـع قحطي زدگـان روسيه،كـنسرت براي ايجاد مدرسه فـرهـنگ،كـنسرت به نفع حريق زدگـان آمل،كـنسرت براي بازسازي خرابـيهـاي آتـش سوزي بازار و نيز كـنسرت براي غـارت شدگـان اروميه از جـمله كارهـاي شايسته‌اي بود كه تـبلور روح پـاك و قـلب مهـربان «غـلامحسين درويش»است و اين در حالي بود كه خود از نظر مالي دچار تـنگـدستي بود. بي‌دليل نـبود كه«روح الله خالقي»درباره خصوصيات «درويش» و استادش«ميرزا عـبدالله» مي نويسد:«درويش خان»از شخصيت‌هاي ممتاز بود و فـقـط با دوستانش معـاشرت داشت و به مجالس رجال كـمتـر پا مي‌گـذاشت و چـون با فضيلت و خوش خلق و درويش مسلك بود هـر جا قـدم مي‌نهـاد بر ديده منت جاي داشت.در جايي ديگـر خصوصيات اخلاقي«درويش»را اينگونه بـيان مي‌كـند:او طبعي لطيف و حساس و ذوقي سرشار داشت.هـنرمـندي مـتـجـدد و بي تـكـليف،بـسـيار متواضع و فروتن،بي آزار و بردبار،انسان دوست و زير دست نواز،خوش معـاشرت و رفـيق دوست بود.از هـيچ كس بدگـويي نمي كرد، يعـني عـارف به تـمام معـني كه فـقـط نـيكي مي‌ديد و هـمه را خوب مي پـنداشت.هـمچـنـين نسبت به استادان خود حق شناس و سپاسگـزار بود و با شاگـردانش با كمال ملاطفـت و مهـرباني رفـتار مي‌نمود و آنهـا را مانـند برادر و فرزند خود دوست داشت.«خالقـي»چـنان شـيـفـته اخلاق نيكوي «درويش»بود كه به استاد خود«عـلينـقي وزيري» به دليل عـدم تـوجه به آثار جـديد«درويش»انـتـقاد كرده است و مي‌نويسد: جاي آن بود كه «وزيري»ابـتكـار و حـسن سليقه او را مي ستود، اما با اينكه«وزيري»كمال عـلاقـه را به«درويش خان»داشت و براي او احـترام زيادي قائـل بود، لااقل پـيش درآمدهاي او را از صفت بازاري استـثـنـاء نكرد و «درويش»هـم هـيچ به روي خود نـياورد.اما هـمه كـس كه اخلاقـش مانـند«يا پـير جان»ملكوتي نـبود.« يا پـير جان»تـكـيه كـلام«درويش» بود او به هـمه از روي صفا«يا پـير جان»مي‌گـفت.بعـدها هـمين سه كلمه يكي از القاب درويش خان شد.اما گـاهـي به شوخي او را «يا پـير جان ژاپـني»صدا مي‌زدند و دليل اين خطاب هـم سـبـيل هاي آويخـته و چـشـم‌هـاي بادامي«درويش»بود كه چـون مادرش تـركـمن بود،شباهـت زيادي به تركـمـنهـا و شايد ژاپـني‌ها پـيدا كرده بود. نوازندگـي«درويش»آيتي از لطف و زيـبايي بود و نواي لطيف سرانگـشت گـهـربار او رونق محافل هـنري آن روزگـار،مضرابي قـوي و در عـين حال شفاف داشت.زيرهايش پي در پي شمرده و پـخـته بود و پـنجه‌اش روي ساز نرم و لطيف حركت مي‌كرد.قـدرت او در نوازندگي چـنان بود كه شنوندگـان سازش از تعـجب،غالباً ساكت و خاموش مي‌شدند. استحكام و زيـبايي آثـارش،نشان از نبوغ سرشار و پـشـتوانه صحيح موسيقي كلاسيك در ذهـن او داشت.«درويش»در نواخـتن تار و سه تار به يك اندازه استاد بود.تـثـبـيت رنگ و ابداع درآمد و افـزودن سيم ششم به تار را از جمله اقـدامات و ابـتكارات او در موسيقي ايراني بايد دانست.صحفات به جا مانده از اين استاد فـقـيد به خوبي ميزان مهـارت و تـوانايي هاي او را نشان مي دهـد.صفحاتي كه با هـنر نمايي استادان نامور موسيقي ايراني مانـند«سيد احـمد خان»،«سيد حسين طاهرزاده اقـبال السلطان»، «عـبدالله دواي»،«رضاقـلي خان تـجـريشي»،«باقـرخان رامشـگـر»،«مشير هـمايون شهـردار»،«حسين خان هـنگ آفـرين»،«اكـبر خان رشـتي»و«ميرزا اسدالله خان»پـر شده است. صفحه«بـيداد هـمايون» كه با پـيانو«مشير هـمايون شهـردار»هـمراه است از نمونه‌هاي برجسته‌اي است كه نمايانگـر پـنجه شيرين و مضراب روان آن استاد فـقـيد است. «درويش»در اواخر عـمر كـنسرت‌ـهـاي ديگـري نيز با حضور هـنرمنداني چـون،«عـارف قـزويني»،«حاجي خان ضرب گـير»،«حسين خان اسماعيل زاده»،«ابـراهـيم منصوري»، «رضا محـجوبي» و «ركن الدين خان مخـتاري»در گـراند هـتـل اجـرا نـمود. «درويش»دو بار براي پـر كـردن صـفحه به خارج از ايران سفـر كرد. بار نخست هـمراهـان او،«مشير هـمايون شهـردار»،«سيد حسين طاهـرزاده»،«رضاقـلي تـجريشي»،«حسين هـنگ آفـرين»،«باقـرخان رامشـگـر»،«اسدالله خان»و« اكـبر خان رشتـي»معـروف به «خـلوتي» بودند. اين گـروه از راه روسيه به لندن رفـته و در آنجا صـفحات مـتعـددي از خود به يادگـار گـذاشـتـند كه برخي از آنهـا در دست است. سفـر دوم به تـفـليس بود و اين بار او را چـهـار نوازنده و خوانـنـده يعـني«باقـرخان رامشگـر»،«طاهـرزاده»،«اقـبال آذر»و «عـبدالله دوامي»هـمراهـي كردند.اين عـده هـنگـام اقامت خود در تـفـليس دو شب در تالار تـئاتر گـرجي‌ها براي ايرانيان مقيم گـرجستان برنامه‌هايي اجرا كردند. «درويش»شيوه آموزشي ويژه خود را داشت.«سعـيد هـرمزي»از شاگـردان برجسته استاد در اين باره مي گـويد:«درويش خان»استاد بي‌نظير،مردي مهـربان و شيـفـته موسيقي بود. هـر بامداد در اتاق مخصوص درس بر پـوست تـخت خويش مي‌نـشست و هـيچ شاگـردي جـراًت نداشت كه لحظه‌اي بـيـشتر از حد خود وقـت او را بـگـيرد.از محضرش بـيـروين مي‌آمد و اگـر پـرسشي داشت با شاگـرد مـمتاز «درويش خان»، «مرتضي خان ني داوود»در ميان مي‌گـذاشت و حل مشكل مي‌كرد.شمار شاگـردان او بسيار بود ولي تـنـها چـند تـن از آنهـا به پـيشرفـت و شهـرت رسيدند. استاد به شاگـرداني كه موفـق به طي دوره مخـتـلف درسش مي شدند، نشاني به شكـل تـبرزين هـديه مي كرد كه از مس و نـقره يا براي شاگـردان سطوح عـالي طلا بود.از شاگـردان او كه موفـق به دريافـت تـبرزين طـلا شدند، مي توان به«مرتضي ني‌داوود»، «ابوالحسن صبا»،«موسي معـروف»و«سعـيد هـرمزي»اشاره كرد.شاگـردان ديگـر او كه مسـتـقـيـم يا غـير مسـتـقـيم از استاد كسب فـيض كردند عـبارتـند از«حسيـنعـلي غـفاري»،«شكري»(اديب السلطنه)،«عـلي محـمد صفايي»( سازنده سه تار)،«عـبدالله دادور»(قـوام السلطان)،«حسين سنجري»،«ارسلان درگاهي»و«نورعـلي برومند». اندرز«درويش»به شاگـردانش هـميشه اين بود:اگـر بـتـوانيد ساز بـزنـيد ولي از نواخـتن خودداري كـنـيد، به خود و دوستانـتان بد كرده‌ايد.اما اگـر نتوانيد خوب بـزنـيد، يعـني استعـداد اين هـنر را نداشـته باشيد و باز هـم بـزنـيد به رفـقا و خلق خدا بد كـرده‌ايد. او داراي نشانه‌اي مخـتـلف عـلمي از داخل و خارج از كشور بود و هـيچـگـاه از سازندگـي و تحـول در موسيقي ايراني دست نكـشيد. «درويش»در حالي از دنـيا رفـت كه با پـيرش آن هـمه مشـقت و زحـمت در زندگـاني به جهـت عـدم تـوجه اولياء وقت كشور، پس از فـوت،خانواده‌اش براي نان شب محـتاج و خانه‌اش در گـرو طلبكاران بود و به هـمين دليل دو روز پـيش از مرگـش ساعت خود را براي مخارج روزانه به گـرو نزد بانك گـذاشتـه بود. اما تاريخ هـيچـگـاه او را فـراموش نخواهـد كرد. مرگ استاد شب چـهـارشـنبه 2 آذر 1305 بر اثـر تصادف رخ داد كه شرح آن در روزنامه ناهـيد پس از 3 روز چـنـين است:شب چـهارشنـبه در نـتـيجه تصادف اتومـبـيل با درشكه‌اي كه «درويش خان»سواره بوده در خيابان اميريه،فـقـيد مغـفور پـرت شده بود و آناً نـفس قـطع مي‌شود.پس از وقـوع حادثـه ماًمورين نظميه جسد فـقـيد را به مطب نـظـميه انتقال داده و آنچه اطبا مي‌كـنـند،متاًسفانه مثـمر ثـمر واقع نـشده و به هـوش نمي‌آيـند و هـمان حال بـيهوشي زندگـاني را بـدرود مي گـويـند. قـريب به ظهـر از هـمان مطب نظميه جـنازه را در ميان اتومـبـيل مزين از گـل قـرار داده با عـده كـثـيـري از دوستان كه براي تـشيـيـع حضور داشـتـند، جـنازه را حـركت دادند و فـقـيد مـزبور را در نـزديك امامزاده قـاسم پـهـلوي مقـبره مرحوم«ظهـيرالدوله»و مرحوم«جلال الملك»مدفون ساخـتـند. مرگ «درويش خان»هم به نوعى يكي از وقايع تاريخى به شمار مي‌رود چرا كه تصادف اتومبيل با درشكه حامل وى به عنوان اولين تصادف اتومبيل منجر به فوت در تاريخ ايران ثبت شد. «درويش خان»در زمان حياتـش شيـفـته گـل و گـياه بود و در حياط خانه‌اش گـلهـاي رنگـارنگ بـسياري داشت كه هـمه را به دست خود پـرورش داده بود. اگـر از تـجريش به دربـند برويد و در نـيمه راه سري به مـقـبره«ظهـيرالدوله»بزنـيد قـبري كوچك مي‌بـينيد كه شاخه‌هاي نسترن كوهـي برآن سايه افـكـنده است.اگـر شاخه‌هـا را پس بزنيد اين اشعار را روي سنگ مزار او مي‌خوانيد: درويش اگر از اين جهان رفت مشنو كه فـقير و ناتوان رفت درويش هـنرور زمان بود استاد هـنرور زمان رفت فرياد زبوستان برآمد كان بلبل خوش زبوستان رفت
منبع : خبرگزاري فارس

0 Comments:

Post a Comment

<< Home